مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
اختلاف نظر چه در جامعه و چه در مدرسه در بین گروههایی مثل دانش آموزان یکی از عوامل مهم تغییرات اجتماعی گروهی و فردی محسوب میشود و یک امر مورد نیاز در جامعه و مدرسه به شمار میآید. زیرا نمیتوان گفت همه دانش آموزان یک مدرسه یک شکل و با یک طرز فکر هستند و یک خط فکری را دنبال میکنند و عقاید و نظرات مشترکی دارند. وجود اختلاف نظر و تفاوت افکار و طرز فکر در یک مدرسه یک امر طبیعی است. اگر این امر در درون مدرسه و مشکلات ناشی از آن در آن تأثیرات زیادی بر جای گذارد خشونت، قهر و بسیاری از این رفتارها بیشتر میشود در مقابل شادی و نشاط کاهش پیدا میکند. و این برای محیطهایی چون مدرسه ناخوش آیند است.هنگامی که دانش آموزی تک بعدی به مسئله نگاه میکند و حرف خود را مبنا قرار میدهد و دیگران را سرکوب میکند، در واقع او توانایی پذیرش عقاید مخالف را ندارد و این موضوع مربوط به شخصیت پرورش یافته وی میشود. بنابراین تضاد بین دانش آموزان مدرسه تا حد زیادی ایجاد شکاف خواهد کرد. ریشه بسیاری از اختلافات عمیق در این مسئله وجود دارد و در موارد حادتر اگر از حد معین تجاوز کند به مشکلات بیشتری میانجامد
تمام مطالب قبلی، پیشزمینهای بود تا برای آشنایی با روش مطلوب پاسخگویی به انتقاد آماده شوید. پیش از هر چیز باید گفت همانقدر که دیگری به خود حق میدهد که از شما انتقاد کند، در بسیاری از موارد، شما نیز بهسادگی میتوانید بگویید: «من از شما نظر نخواستم»، مگر اینکه نمایندهی مردم، مسئول یا صاحب سِمَتی باشید و پاسخگویی جزء وظایف شما باشد در غیر این صورت، میتوانید تا آخر بشنوید، اما مجبور نیستید صحت و سقم حرف گوینده را تأیید کنید. میتوانید حق را به او بدهید. همچنین میتوانید اثربخشی پیشنهادهایی را که به شما میشود، تأیید کنید اما به آنها عمل نکنید.
به لحن منتقد توجه کنید و بدون طعنه و کنایه از او بپرسید:
بعد بررسی کنید آیا آنچه مدنظر دارد، برای شما نیز مهم است؟ از او بپرسید نقص موجود، چقدر به کل کار صدمه زده است؟ آیا اینها باعث شدهاند که نقاط مثبت به چشم نیایند؟ بیشتر از او سؤال کنید تا دریابید پشت استدلالهایی که ارائه میکند، چه انگیزههای ناپیدایی وجود دارد؟ آخر سر از او بپرسید که فکر میکند چند نفر دیگر با او هم عقیده هستند؟ چند نفر مایل به تغییر وضع فعلی هستند؟ و درنهایت چه پیشنهادهایی برای بهبود وضع موجود دارد؟
فرض کنید منشی یک شرکت هستید. رئیس از شما ایراد میگیرد که چرا در نگارش متن گزارش خود دقت نکردهاید؟ برای واکنش گزینههای متعددی وجود دارد:
مگر چقدر به من حقوق میدهید که چنین توقعاتی دارید؟ اگر منشیِ دقیق میخواهید، بروید یک نفر دیگر بیاورید.
بله حق با شماست. من همیشه گیج و منگم.
از صبح که آمدم سردرد داشتم. قول میدهم دیگر تکرار نشود.
مظلوم گیر آوردهاید؟ اگر مرد بودم، باز هم همینطوری سرم داد میزدید؟ الان که جلوی همکارانم شخصیتم را خُرد کردید، کیفیت متن گزارش ارتقاء پیدا کرد؟
در دلتان میگویید به وقت مناسب، جوری حالش را میگیرم که نفهمد چه بر سرش آمده است!
میتوانید بهجای هرگونه واکنش نامطلوب، باقاطعیت و اقتدار با رئیس گفتوگو کنید. چه کسی گفته است همیشه شما مایهی نقص و خسارت هستید؟ نباید به این سادگی از حقوق فردیتان بگذرید. در ادامه نمونهای از این گفتوگو ارائه شده است:
– کدام متن؟
+ همین متنی که امروز نوشتید.
– چه مشکلی داشت؟
+ برخی از اعداد و ارقام مبهم هستند. جمع حسابها با مبلغ کل همخوانی
ندارد. مستندات بدون منبع ثبت شدهاند. بازهی زمانی و میزان سود حاصل از
فعالیت شرکت، دقیقا مشخص نیست.
– بسیار خوب! لطفا گزارش را به من پس بدهید تا آن را بازنگری کنم.
مدیر گزارش را به شما پس میدهد. شما آن را بازبینی میکنید و با متن دستنویس تطبیق میدهید. متوجه میشوید گزارشی که به دست رئیس رسیده، همانی نیست که امروز نوشتهاید. شما گزارش برآورد و تخمین سرمایهی اولیه و سود نهایی پروژه را که پیش از این تایپ کرده بودید، به اشتباه بهعنوان گزارش نهایی به رئیس دادهاید. از گزارشی که امروز نوشتهاید، بهسرعت پرینت میگیرید و به رئیس تحویل میدهید. این چنین، در عوض کشته شدن، حداکثر یک خراش سطحی را تحمل خواهید کرد.
آشنایی با خطاهای شناختی و توجه به آنها در زندگی، ضامن کاهش بسیاری از برداشتهای بد خواهد بود. درنتیجه بسیاری از جروبحثها اصلا شروع نمیشوند که بخواهیم راهی برای حلوفصل آنها بیابیم. آشنایی با خطاهای شناختی، قدرت و نیرویی به فرد میدهد که موانع پیش روی خود را حتی در تاریکی، تا حد قابل ملاحظهای شناسایی و درنتیجه از آنها دوری کند. در ادامه تعدادی از مهمترین خطاهای شناختی را با هم مرور میکنیم. کسی که با این خطاها آشنا باشد، هم میتواند بهتر انتقاد کند و هم میتواند به انتقادات دیگران بهتر پاسخ بدهد.
اگر یک نفر در صفت «الف» مورد تأیید است، پس حتما در صفت «ب» هم مورد تأیید است. در اثر این خطا، شاید خوشتیپها، باسواد و بااخلاق نیز به نظر برسند، چنانکه ممکن است افراد زورگو، بیسواد به چشم بیایند.
«اگر این دارو را بخورم، دیگر نیازی به عمل جراحی ندارم. همسایهمان هم مشکل من را داشت، همین دارو را خورد و خوب شد.» یعنی پزشک شما به ذهنش نمیرسید بهجای عمل جراحی، برایتان چنین دارویی تجویز کند؟! اگر در صورت استفاده از دارو، سلامتی خود را بازنیافتید، میخواهید به پزشکتان مراجعه کنید یا یقهی همسایهتان را بگیرید؟
در مورد انتقاد هم وضع همین است.بر اساس شواهدی انتقاد میکنیم که شاید واقعی نباشند!
«وقتی فرزندانم را راهنمایی میکنم، من را به این متهم میکنند که وارد حریم شخصیشان شدهام، پس دیگر آنها را راهنمایی نمیکنم.» واقعا نمیشود به گزینهای بین این دو فکر کرد؟ مثلا روش راهنمایی، زمان و موقعیت آن را تغییر داد؟ یا منظور خود را به شخص دیگری منتقل کنیم و از او بخواهیم فرزندانمان را راهنمایی کند؟ شاید از آن فرد حرفشنوی بیشتری داشته باشند. آیا نمیتوان به آنها کتاب، فیلم، مصاحبه و چیزهایی دیگری پیشنهاد کرد که خودشان مسئله را پیگیری کنند؟
روش انتقاد از فرزندمان،مخصوصا نوجوان ،را یاد بگیریم.
«میخواستم ورزشکار شوم، اما آسیبدیدگی زودهنگام، مانع از تحقق رؤیایم شد. پس ورزش را کنار میگذارم و پیِ ادامهی تحصیل یا کار آزاد میروم. سعی میکنم این مسئله را فراموش و علاقهی شدیدی را که به ورزش دارم، انکار و سرکوب کنم.» واقعا نمیشود به گزینهای بین این دو فکر کرد؟ مثلا مربیگری؟ آنالیزور تیم؟ روانشناس تیم؟ مترجم تیم؟ تهیهکنندگی برنامهی ورزشی؟ روزنامهنگار ورزشی؟ تولیدی پوشاک ورزشی؟ نویسندهی تاریخچهی رشتههای ورزشی؟ نویسندهی زندگینامهی ورزشکاران؟ پژوهشگر ورزشی؟ گزارشگر ورزشی؟ گویندهی خبر ورزشی؟ و …
«اگر در کنکور قبول نشوم، تمام زندگیام را باختهام. اگر سرباز بشوم دیگر هیچ راهی برای رسیدن به علائق و اهداف خود نخواهم داشت و …»
«تیم ملی فوتبال در بازی آخر بسیار بد عمل کرد. پس نتیجه میگیریم که هرگز نمیتوان به عملکرد این تیم در جامجهانی امیدوار بود.»
آیا بهعلت کیفیت نامقبول بازی آخر، میتوان از صدرنشینی و رکورد گل نخوردنهای تیم ملی در دیدارهای انتخابی جامجهانی چشمپوشی کرد؟
این جمله به نظرم بی انصافی محض در انتقاد است!!
«وقتی از استاد سؤال کردم، جوابم را کامل نداد. از چشمانش خواندم که هنوز از حرف دیروزم ناراحت است. از همین الان باید خودم را برای مشروط شدن حاضر کنم.»
از کجا معلوم؟ شاید استاد پاسخ شما را در آن لحظه به خاطر نداشته است یا شاید درگیر مطلب دیگری بوده است!
هنگام انتقاد شنیدن فکر نکنیم طرف مقابل با ما خصومت دارد!!!
«دوستم پس از یک ساعت تأخیر به محل قرار رسید. هرچه زنگ میزدم جوابم را نمیداد. شاید فکر کرده من متوجه نمیشوم که رفتار توهینآمیزی دارد! میدانم چطور حالش را بگیرم. دفعهی بعد که قرار بگذاریم، من هم پس از یک ساعت تأخیر میآیم. میخواهم قیافهاش را در آن شرایط ببینم.»
شاید واقعیت این باشد: دوست شما تلفن همراه خود را در خانه جا گذاشته است. ۱۰ دقیقه هم زودتر از شما آمده است، اما شما محل قرار را اشتباه آمده و یک کوچه بالاتر ایستادهاید. حالا به او حق میدهید که او هم در دل خودش، هرچه میخواهد نثار شما کند؟
در امتحان ریاضی نمرهی دلخواه خود را بهدست نمیآورید. پس نتیجه میگیرید که همیشه خنگ بودهاید. آیا این طرز فکر معقول و مقبول است؟
هنگام نوشتن چک، یک صفر بیشتر میگذارید. برای اصلاح آن راهی به ذهنتان نمیرسد. از کسی کمک میگیرید. آنقدر شما را سرزنش میکند که اصلا دیگر مجالی برای دریافت راهنمایی باقی نمیماند. آیا از این اتفاق، میتوان نتیجه گرفت که شما همیشه بیعرضه بودهاید؟
مردی به همسرش خیانت میکند. آن خانم نتیجه میگیرد که تمام مردها سوءاستفادهگر هستند. آیا واقعا این چنین است؟ آیا نباید یک لحظه به این فکر کند که اگر آگاهی بیشتری داشت، ممکن بود زودتر متوجه شود که طرف مقابلش او را سر کار گذاشته است؟
هزار خواستگار قابل قبول میآید. مثل مارگزیدهای هستید که از ریسمان سیاهوسفید هم میترسد. آنگاه تمام قضایا را رها میکنید و میگویید: «فقط میخواهم صداقت داشته باشد؟»
واقعا اگر شخصی صادق باشد اما اعتیاد داشته باشد او را به همسری میپذیرید؟ اگر صادق باشد اما بیاحساس، آیا باز هم گزینهی خوبی برای شروع زندگی مشترک خواهد بود؟
آنچه گفتیم، به معنای آن نیست که کسی حق ندارد از افراد یادشده انتقاد کند، بلکه نشاندهندهی آن است که در هنگام انتقاد از آن افراد، باید به کدام ارزشهای اخلاقی و عرفی مقبول آنها بیشتر توجه کرد. توجه به نکات فوق، به فرد نقدشونده نیز کمک میکند دچار سوءتعبیر نشود و هر تفاوت سلیقه و عقیدهای را بلافاصله نقص و ضعف خود قلمداد نکند.
در همین خصوص، قصد داریم دو مورد از مهمترین عوامل تأثیرگذار در تفاوت ذهنیتها و باورهای افراد را بیان کنیم:
قرار نیست همهی افراد در زندگی خود از خطمشی واحدی پیروی کنند. بر همین اساس، تا زمانی که ارزشهای فردی کسی هنجارهای قانونی و پذیرفتهشدهی جامعه را نقض نکرده باشد، انتقاد از رفتار او بیمعنا خواهد بود، حتی ممکن است از آن با عنوان فضولی و ورود به حریم شخصی نیز تعبیر شود. در ضمن احتمال نتیجهبخش بودن آن پایینتر از حد معمول خواهد بود.
اقوام و مذاهب مختلف، بنا بر الگوی زیستی و آداب و رسوم خاص خود، با یکدیگر تفاوت دارند. هیچ بعید نیست بیاحترامی به سُنتهای پذیرفتهشدهی آنها، کار را بهجای «تعامل» به «تقابل» تبدیل کند. به فرض که برخی از آیینها و مناسک آنها با نظام ارزشی شما منطبق و همخوان نباشد. اگر بخواهید بهسرعت شمشیر به دست بگیرید و ذهنیت آنها را اصلاح کنید، بهعنوان یک شورشی و یاغی شناخته خواهید شد. اول اینکه تا کسی خود به اهمیت تغییر پی نبرد و از دل و جان خواستار آن نباشد، نهتنها برای بهبود وضع خود تلاش نمیکند، بلکه در برابر تغییرات نیز مقاومت خواهد کرد. در ثانی، نمیشود در عرض چند ثانیه، به مبارزه با سُنتهایی برخاست که نسل اندر نسل، در وجود دیگران رخنه کردهاند. در چنین شرایطی، به نظر میرسد که مدیریت احساسات و تلاش برای برقراری ارتباط مؤثر، گزینهی مفیدتری باشد.
وقتی که از کسی انتقاد میکنیم، داریم به نوعی دست به جراحی شخصیت میزنیم، همانند جراحی که میخواهد توموری را از بدن بیماری خارج کند و هنگام جراحی مواظب است رگ و پی های سالم اطراف تومور آسیب نبیند!!!
پس هنگامی که تیغ انتقاد را در دست میگیریم همان قسمتی را که باید زیر تیغ ببریم و مواظب قسمتهای سالم شخصیت باشیم!
مثلا وقتی کسی را میخواهیم به خاطر عدم مسئولیت پذیری انتقاد کنیم، نباید از واژه های مثل از تو ناامید شدم! یا تو هیچی نمیشی و غیره که کل شخصیت را زیر سوال میبرد استفاده کنیم،
پس راه درست اینست که پس از گوشزد کردن نکات مثبت شخصیت فرد که مطمئنا همه دارا میباشند از عدم مسولیت پذیری وی انتقاد کنیم.
آلپورت1
به نقل از کانال تلگرامیbishuoori @
گوردن ویلارد آلپورت(به انگلیسی: Gordon Willard Allport)، (زاده ۱۱ نوامیر ۱۸۹۸ - درگذشته ۹ اکتبر ۱۹۶۷)، روانشناس آمریکایی و یکی از اولین نظریه پردازان شخصیت بود. او طراح نظریهٔ صفات (trait theory) بود.
اخلاق خوب یکی از عوامل موفقیت هر فردی در جامعه است. انسان های خشن و بد اخلاق تنها و بدون دوست می مانند. پیامبر اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله هدف از بعثت و رسالتش را تکمیل اخلاق و ارزش های انسانی می داند. «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»(بحار الانوار، ج67، ص 372)
قرآن یکی از عوامل موفقیت حضرت رسول را اخلاق خوب ایشان می داند:«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک؛ رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوی گردانید و اگر تند خو و سخت دل بودی مردم از پیرامون تو متفرق میشدند»(آل عمران، 159)
براساس آیه مذکور، اگر پیامبر اسلام، بداخلاق، تند خو و خشن بود؛ کسی اطراف ایشان جمع نمی شد و در جامعه تنها می ماند. ولی اخلاق فاضله پیامبر باعث شد که عرب جاهلی و بدور از هر نوع سواد و تمدن، جذب ایشان شود و برای اهداف ایشان، همه زندگیش را فدا کند.
آموزش مسئولیت پذیری :
تقویت ارزشهای اخلاقی در دانش آموزان :
بعضی
از مربیان معتقدند که توجه به یازده عامل زیر می تواند در گسترش ارزشها به
خصوص در ایجاد دوستی و تفاهم بین دانش آموزان ، غنی کردن محیط مدرسه و
کاهش مسائل انضباطی مؤثر واقع گردد .این عوامل به طور مختصر به شرح زیر است
:
1 ـ آموزش مستقیم :
2 ـ آموزش مفاهیم :
3 ـ به کارگیری زبان مثبت :
4 ـ تقویت بصری :
5-محتوا و فرآیند :
تعریف رشد :
تعریف رشد از دیدگاه روانشناسان رشد :
چند گونگی رشد :
رشد اخلاقی :
مفهوم اخلاق در روانشناسی :
مفاهیم اخلاقی :
دیدگاههای مختلف :
اسمایلز
امام صادق (علیه السلام )فرمودند :
روش آموزش اخلاق در مکتب روانکاوی :
روش آموزش اخلاق در مکتب یادگیری :
روش آموزش اخلاق در مکتب رشدی ـ شناختی :
قضاوت اخلاق و رفتار اخلاقی :
نتایج تحقیقات خارجی :
علت گریز از انتقاد، ترس از روبه رو شدن با خویشتن خویش است. هر شخصی در پی آن است تا تصویر بی نقصی از خود ارائه دهد و همواره در آینه ای ساختگی که هیچ عیبی را نمی نمایاند، بنگرد. روانشناسان از این گونه افراد به افراد «خود شیفته» تعبیر می کنند. افراد خود شیفته، افرادی هستند که شیفته خویش اند و از خود، تصور قطب بودن دارند. این گونه افراد هستی خویش را وقف این می کنند که قلمرو و محدوده وجود خود را به صورت مطلق بنگرند. این افراد همه را پر اشکال می بینند و همیشه به سرزنش حضوری یا غیابی دیگران مشغول اند. این گرایش آدمی، او را بر آن می دارد تا نه تنها خود را کامل بپندارد، بلکه همه متعلقات خود را نیز بهترین بداند. به گفته سعدی شیرین سخن، «همه کس عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.» طبیعت انتقادگر نیز آشکارا ساختن عیبها و نقصهاست و این کار حمله به ذات و رفتار شخص مورد انتقاد تلقی می شود. از این رو، او نیز می کوشد تا این حمله را دفع کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «وَ اِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ»؛ «به برخی از مردم آن گاه که [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را می گیرد [و از پذیرش حق سر باز می زند]، پس آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است.» این ویژگی انسانهای نادرست و ناقص و خود پسند است که از سخن حق سرباز می زنند. بر عکس انسانهای اندیشمند و آزاده در برابر سخن حق، سر فرود می آورند.
شایان ذکر است که چنین نیست که انسان همواره اسیر این خودخواهی باشد و نتواند از آن رها شود، بلکه بر اثر ممارست و تأمل در فواید انتقادپذیری و پیامدهای ناخوشایند خودپسندی، می تواند خود را رشد دهد و به آستانه ای برساند که به استقبال انتقاد برود و آن را چون شرابی طهور بنوشد. تنها کسی می تواند به این حالت برسد که خود را ساخته باشد. امام خمینی رحمه الله در این باره فرمود: «اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک رعیتی از او انتقاد کند. اصلاً بدش نمی آمد.»
نقدپذیری با شرایط خاص، رشد و تعالی انسان را به ارمغان می آورد؛ اما اگر این روحیه تقویت نشود، عوارض سوئی به دنبال خواهد داشت که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:
1. استبداد رأی و احساس محوریت در کارها و مطلق اندیشی؛ که خود باعث و بانی گرفتاریهای دیگری است. چنان که امام علی علیه السلام در مورد آثار استبداد به رأی می فرماید: «اَلاِْسْتِبْدادُ بِرَأْیِکَ یُزِلُّکَ وَ یُهَوِّرُکَ فِی الْمَهاوِی؛ استبداد و تکیه بر اندیشه خودت، تو را دچار لغزش می کند و در پرتگاه سقوط می افکند.» همچنین در سخن دیگری می فرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ؛ آن که استبداد در رأی به خرج دهد، به یقین نابود خواهد شد.»
2. سرسختی بی جا و خودسری در امور و در نتیجه آسیب روحی ـ روانی در اثر برخورد مستقیم با هر نوع نقد.
3. عدم بهره گیری از اندیشه ها و تجارب دیگران و سرمایه های فکری و انسانی.
4. از بین رفتن روحیه خلاقیت و نوآوری در کارها.
5. توقف و عدم همگامی با زمان. چنین فردی (کسی که روحیه نقدپذیری ندارد) توقف و ایستادن را می پذیرد و در واقع نمی خواهد حرکت کند.
6. جدایی و بیگانگی از دیگران.
انتقادناپذیری، روح یگانگی، دوستی، صفا و صمیمیت و یکرنگی را از بین می برد. در جامعه ای که هم رأیی و هم اندیشی در کار نباشد و گروهی خود محور، کارها را انجام دهند و به رأی و نظر دیگران هیچ احترامی نگذارند، مردم از یکدیگر بیگانه می شوند و سرانجام در چنین اجتماعی راههای درست و منطقی بسته می شود و خشونت و تحمیل و فشار آشکار می گردد.