چگونه و با چه سبکی ارتقاء اخلاق و ادب و کسب توان تحمل بالاتر را تمرین کنیم؟

پرسش مهر ۹۶ نیازی است که سالهاست در کلاس درس خودم و در محیط اطرافم احساس میکنم!

چگونه و با چه سبکی ارتقاء اخلاق و ادب و کسب توان تحمل بالاتر را تمرین کنیم؟

پرسش مهر ۹۶ نیازی است که سالهاست در کلاس درس خودم و در محیط اطرافم احساس میکنم!

چگونه محیط مدرسه را به محیط تحمل افکار دیگران و احترام به نظرات مختلف و اخلاق و ادب تبدیل کنیم و چگونه و با چه سبکی ارتقاء اخلاق و ادب و کسب توان تحمل بالاتر را تمرین کنیم؟»

بایگانی
۱۳
آذر

حتی من

حتی شما


حتی شما منتقد گرامی


  • مرضیه زمانیان
۱۳
آبان

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

اختلاف نظر چه در جامعه و چه در مدرسه  در بین گروه‌هایی مثل دانش آموزان یکی از عوامل مهم تغییرات اجتماعی گروهی و فردی محسوب می‌شود و یک امر مورد نیاز در جامعه و مدرسه  به شمار می‌آید. زیرا نمی‌توان گفت همه دانش آموزان یک مدرسه یک شکل و با یک طرز فکر هستند  و یک خط فکری را دنبال می‌کنند و عقاید و نظرات مشترکی دارند. وجود  اختلاف نظر و تفاوت افکار و طرز فکر در یک مدرسه یک امر طبیعی است. اگر این امر در درون مدرسه و مشکلات ناشی از آن در آن تأثیرات زیادی بر جای گذارد خشونت، قهر و بسیاری از این رفتارها بیشتر می‌شود در مقابل شادی و نشاط کاهش پیدا می‌کند.  و این برای محیط‌هایی چون مدرسه ناخوش آیند است.هنگامی که دانش آموزی تک بعدی به مسئله نگاه می‌کند و حرف خود را مبنا قرار می‌دهد و دیگران را سرکوب می‌کند، در واقع او توانایی پذیرش عقاید مخالف را ندارد و این موضوع مربوط به شخصیت پرورش یافته وی می‌شود. بنابراین تضاد بین دانش آموزان مدرسه تا حد زیادی ایجاد شکاف خواهد کرد. ریشه بسیاری از اختلافات عمیق در این مسئله وجود دارد و در موارد حادتر اگر از حد معین تجاوز کند به مشکلات بیشتری می‌انجامد

  • مرضیه زمانیان
۱۳
آذر

تمام مطالب قبلی، پیش‌زمینه‌ای بود تا برای آشنایی با روش مطلوب پاسخگویی به انتقاد آماده شوید. پیش از هر چیز باید گفت همان‌قدر که دیگری به خود حق می‌دهد که از شما انتقاد کند، در بسیاری از موارد، شما نیز به‌سادگی می‌توانید بگویید: «من از شما نظر نخواستم»، مگر اینکه نماینده‌ی مردم، مسئول یا صاحب سِمَتی باشید و پاسخگویی جزء وظایف شما باشد در غیر این صورت، می‌توانید تا آخر بشنوید، اما مجبور نیستید صحت و سقم حرف گوینده را تأیید کنید. می‌توانید حق را به او بدهید. همچنین می‌توانید اثربخشی‌ پیشنهادهایی را که به شما می‌شود، تأیید کنید اما به آنها عمل نکنید.

به لحن منتقد توجه کنید و بدون طعنه و کنایه از او بپرسید:

  • چه هدفی از انتقاد داری؟
  • واقعا می‌خواهی به من کمک کنی؟
  • واقعا کیفیت کار من برای تو اهمیت دارد؟
  • واقعا فکر می‌کنی اگر انتقاد نکنی حقی از تو ضایع می‌شود؟
  • اصلا چه انتظاری از من داشته‌ای که هنوز برآورده نشده است؟

بعد بررسی کنید آیا آنچه مدنظر دارد، برای شما نیز مهم است؟ از او بپرسید نقص موجود، چقدر به کل کار صدمه زده است؟ آیا اینها باعث شده‌اند که نقاط مثبت به چشم نیایند؟ بیشتر از او سؤال کنید تا دریابید پشت استدلال‌هایی که ارائه می‌کند، چه انگیزه‌های ناپیدایی وجود دارد؟ آخر سر از او بپرسید که فکر می‌کند چند نفر دیگر با او هم عقیده هستند؟ چند نفر مایل به تغییر وضع فعلی هستند؟ و درنهایت چه پیشنهادهایی برای بهبود وضع موجود دارد؟

نمونه‌ای از پاسخگویی مطلوب به انتقاد در موقعیت‌های خاص

فرض کنید منشی یک شرکت هستید. رئیس از شما ایراد می‌گیرد که چرا در نگارش متن گزارش خود دقت نکرده‌اید؟ برای واکنش گزینه‌های متعددی وجود دارد:

۱. دهان به دهان شدن

مگر چقدر به من حقوق می‌دهید که چنین توقعاتی دارید؟ اگر منشیِ دقیق می‌خواهید، بروید یک نفر دیگر بیاورید.

۲. کوتاه آمدن

بله حق با شماست. من همیشه گیج و منگم.

۳. دلیل‌تراشی

از صبح که آمدم سردرد داشتم. قول می‌دهم دیگر تکرار نشود.

۴. ایجاد احساس گناه و شرمندگی

مظلوم گیر آورده‌اید؟ اگر مرد بودم، باز هم همین‌طوری سرم داد می‌زدید؟ الان که جلوی همکارانم شخصیتم را خُرد کردید، کیفیت متن گزارش ارتقاء پیدا کرد؟

۵. سکوت و خودخوری

در دل‌تان می‌گویید به وقت مناسب، جوری حالش را می‌گیرم که نفهمد چه بر سرش آمده است!

۶. جست‌وجوی شواهد بیشتر برای درک واقعیت

می‌توانید به‌جای هرگونه واکنش نامطلوب، باقاطعیت و اقتدار با رئیس گفت‌وگو کنید. چه کسی گفته است همیشه شما مایه‌ی نقص و خسارت هستید؟ نباید به این سادگی از حقوق فردی‌تان بگذرید. در ادامه نمونه‌ای از این گفت‌وگو ارائه شده است:

– کدام متن؟
+ همین متنی که امروز نوشتید.
– چه مشکلی داشت؟
+ برخی از اعداد و ارقام مبهم هستند. جمع حساب‌ها با مبلغ کل همخوانی ندارد. مستندات بدون منبع ثبت شده‌اند. بازه‌ی زمانی و میزان سود حاصل از فعالیت شرکت، دقیقا مشخص نیست.
– بسیار خوب! لطفا گزارش را به من پس بدهید تا آن را بازنگری کنم.

مدیر گزارش را به شما پس می‌دهد. شما آن را بازبینی می‌کنید و با متن دست‌نویس تطبیق می‌دهید. متوجه می‌شوید گزارشی که به دست رئیس رسیده، همانی نیست که امروز نوشته‌اید. شما گزارش برآورد و تخمین سرمایه‌ی اولیه‌ و سود نهایی پروژه را که پیش از این تایپ کرده بودید، به اشتباه به‌عنوان گزارش نهایی به رئیس داده‌اید. از گزارشی که امروز نوشته‌اید، به‌سرعت پرینت می‌گیرید و به رئیس تحویل می‌دهید. این چنین، در عوض کشته شدن، حداکثر یک خراش سطحی را تحمل خواهید کرد.

  • مرضیه زمانیان
۱۳
آذر

آشنایی با خطاهای شناختی و توجه به آنها در زندگی، ضامن کاهش بسیاری از برداشت‌های بد خواهد بود. درنتیجه بسیاری از جروبحث‌ها اصلا شروع نمی‌شوند که بخواهیم راهی برای حل‌وفصل آنها بیابیم. آشنایی با خطاهای شناختی، قدرت و نیرویی به فرد می‌دهد که موانع پیش روی خود را حتی در تاریکی، تا حد قابل ملاحظه‌ای شناسایی و درنتیجه از آنها دوری کند. در ادامه تعدادی از مهم‌ترین خطاهای شناختی را با هم مرور می‌کنیم. کسی که با این خطاها آشنا باشد، هم می‌تواند بهتر انتقاد کند و هم می‌تواند به انتقادات دیگران بهتر پاسخ بدهد.

۱. خطای هاله‌ای


اگر یک نفر در صفت «الف» مورد تأیید است، پس حتما در صفت «ب» هم مورد تأیید است. در اثر این خطا، شاید خوش‌تیپ‌ها، باسواد و بااخلاق نیز به نظر برسند، چنانکه ممکن است افراد زورگو، بی‌سواد به چشم بیایند.

۲. خطای توجه صِرف به شواهد تأییدکننده

«اگر این دارو را بخورم، دیگر نیازی به عمل جراحی ندارم. همسایه‌مان هم مشکل من را داشت، همین دارو را خورد و خوب شد.» یعنی پزشک شما به ذهنش نمی‌رسید به‌جای عمل جراحی، برای‌تان چنین دارویی تجویز کند؟! اگر در صورت استفاده از دارو، سلامتی خود را بازنیافتید، می‌خواهید به پزشک‌تان مراجعه کنید یا یقه‌ی همسایه‌تان را بگیرید؟


در مورد انتقاد هم وضع همین است.بر اساس شواهدی انتقاد میکنیم که شاید واقعی نباشند!


۳. خطای تفکر صفر و یکی

«وقتی فرزندانم را راهنمایی می‌کنم، من را به این متهم می‌کنند که وارد حریم شخصی‌شان شده‌ام، پس دیگر آنها را راهنمایی نمی‌کنم.» واقعا نمی‌شود به گزینه‌ای بین این دو فکر کرد؟ مثلا روش راهنمایی، زمان و موقعیت آن را تغییر داد؟ یا منظور خود را به شخص دیگری منتقل کنیم و از او بخواهیم فرزندان‌مان را راهنمایی کند؟ شاید از آن فرد حرف‌شنوی بیشتری داشته باشند. آیا نمی‌توان به آنها کتاب، فیلم، مصاحبه و چیزهایی دیگری پیشنهاد کرد که خودشان مسئله را پیگیری کنند؟

روش انتقاد از فرزندمان،مخصوصا  نوجوان ،را یاد بگیریم.


«می‌خواستم ورزشکار شوم، اما آسیب‌دیدگی زودهنگام، مانع از تحقق رؤیایم شد. پس ورزش را کنار می‌گذارم و پیِ ادامه‌ی تحصیل یا کار آزاد می‌روم. سعی می‌کنم این مسئله را فراموش و علاقه‌‌ی شدیدی را که به ورزش دارم، انکار و سرکوب کنم.» واقعا نمی‌شود به گزینه‌ای بین این دو فکر کرد؟ مثلا مربی‌گری؟ آنالیزور تیم؟ روان‌شناس تیم؟ مترجم تیم؟ تهیه‌کنندگی برنامه‌ی ورزشی؟ روزنامه‌نگار ورزشی؟ تولیدی پوشاک ورزشی؟ نویسنده‌ی تاریخچه‌ی رشته‌های ورزشی؟ نویسنده‌ی زندگی‌نامه‌ی ورزشکاران؟ پژوهشگر ورزشی؟ گزارشگر ورزشی؟ گوینده‌ی خبر ورزشی؟ و …

۴. فاجعه‌آمیز کردن پیامدها

«اگر در کنکور قبول نشوم، تمام زندگی‌ام را باخته‌ام. اگر سرباز بشوم دیگر هیچ راهی برای رسیدن به علائق و اهداف خود نخواهم داشت و …»

۵. غلو در نکات منفی و کم‌توجهی به نکات مثبت (یا برعکس)


«تیم ملی فوتبال در بازی آخر بسیار بد عمل کرد. پس نتیجه می‌گیریم که هرگز نمی‌توان به عملکرد این تیم در جام‌جهانی امیدوار بود.»

آیا به‌علت کیفیت نامقبول بازی آخر، می‌توان از صدرنشینی و رکورد گل نخوردن‌های تیم ملی در دیدارهای انتخابی جام‌جهانی چشم‌پوشی کرد؟

این جمله به نظرم بی انصافی محض در انتقاد است!!

۶. ذهن‌خوانی

«وقتی از استاد سؤال کردم، جوابم را کامل نداد. از چشمانش خواندم که هنوز از حرف دیروزم ناراحت است. از همین الان باید خودم را برای مشروط شدن حاضر کنم.»

از کجا معلوم؟ شاید استاد پاسخ شما را در آن لحظه به خاطر نداشته است یا شاید درگیر مطلب دیگری بوده است!

هنگام انتقاد شنیدن فکر نکنیم طرف مقابل با ما خصومت دارد!!!

۷. قضاوت زودهنگام

«دوستم پس از یک ساعت تأخیر به محل قرار رسید. هرچه زنگ می‌زدم جوابم را نمی‌داد. شاید فکر کرده من متوجه نمی‌شوم که رفتار توهین‌آمیزی دارد! می‌دانم چطور حالش را بگیرم. دفعه‌ی بعد که قرار بگذاریم، من هم پس از یک ساعت تأخیر می‌آیم. می‌خواهم قیافه‌اش را در آن شرایط ببینم.»

شاید واقعیت این باشد: دوست شما تلفن همراه خود را در خانه جا گذاشته است. ۱۰ دقیقه هم زودتر از شما آمده است، اما شما محل قرار را اشتباه آمده و یک کوچه بالاتر ایستاده‌اید. حالا به او حق می‌دهید که او هم در دل خودش، هرچه می‌خواهد نثار شما کند؟

۸. تعمیم مبالغه‌آمیز

در امتحان ریاضی نمره‌ی دلخواه خود را به‌دست نمی‌آورید. پس نتیجه می‌گیرید که همیشه خنگ بوده‌اید. آیا این طرز فکر معقول و مقبول است؟

هنگام نوشتن چک، یک صفر بیشتر می‌گذارید. برای اصلاح آن راهی به ذهن‌تان نمی‌رسد. از کسی کمک می‌گیرید. آن‌قدر شما را سرزنش می‌کند که اصلا دیگر مجالی برای دریافت راهنمایی باقی نمی‌ماند. آیا از این اتفاق، می‌توان نتیجه گرفت که شما همیشه بی‌عرضه بوده‌اید؟

مردی به همسرش خیانت می‌کند. آن خانم نتیجه می‌گیرد که تمام مردها سوءاستفاده‌گر هستند. آیا واقعا این چنین است؟ آیا نباید یک لحظه به این فکر کند که اگر آگاهی بیشتری داشت، ممکن بود زودتر متوجه شود که طرف مقابلش او را سر کار گذاشته است؟

۹. نادیده گرفتن موارد مهم ناشی از تمرکز بیش‌ازحد بر جزئیات

هزار خواستگار قابل قبول می‌آید. مثل مارگزیده‌ای هستید که از ریسمان سیاه‌وسفید هم می‌ترسد. آنگاه تمام قضایا را رها می‌کنید و می‌گویید: «فقط می‌خواهم صداقت داشته باشد؟»

واقعا اگر شخصی صادق باشد اما اعتیاد داشته باشد او را به همسری می‌پذیرید؟ اگر صادق باشد اما بی‌احساس، آیا باز هم گزینه‌ی خوبی برای شروع زندگی مشترک خواهد بود؟


  • مرضیه زمانیان
۱۳
آذر

انتقاد چه رابطه‌ای با مدل ذهنی و نظام ارزشی افراد دارد؟

آنچه گفتیم، به معنای آن نیست که کسی حق ندارد از افراد یادشده انتقاد کند، بلکه نشان‌دهنده‌ی آن است که در هنگام انتقاد از آن افراد، باید به کدام ارزش‌های اخلاقی و عرفی مقبول آنها بیشتر توجه کرد. توجه به نکات فوق، به فرد نقدشونده نیز کمک می‌کند دچار سوءتعبیر نشود و هر تفاوت سلیقه و عقیده‌ای را بلافاصله نقص و ضعف خود قلمداد نکند.

در همین خصوص، قصد داریم دو مورد از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در تفاوت ذهنیت‌ها و باورهای افراد را بیان کنیم:

۱. تفاوت ارزش‌ها

قرار نیست همه‌ی افراد در زندگی خود از خط‌مشی واحدی پیروی کنند. بر همین اساس، تا زمانی که ارزش‌های فردی کسی هنجارهای قانونی و پذیرفته‌شده‌ی جامعه را نقض نکرده باشد، انتقاد از رفتار او بی‌معنا خواهد بود، حتی ممکن است از آن با عنوان فضولی و ورود به حریم شخصی نیز تعبیر شود. در ضمن احتمال نتیجه‌بخش بودن آن پایین‌تر از حد معمول خواهد بود.

۲. تفاوت سبک زندگی

اقوام و مذاهب مختلف، بنا بر الگوی زیستی و آداب و رسوم خاص خود، با یکدیگر تفاوت دارند. هیچ بعید نیست بی‌احترامی به سُنت‌های پذیرفته‌شده‌ی آنها، کار را به‌جای «تعامل» به «تقابل» تبدیل کند. به فرض که برخی از آیین‌ها و مناسک آنها با نظام ارزشی شما منطبق و همخوان نباشد. اگر بخواهید به‌سرعت شمشیر به دست بگیرید و ذهنیت آنها را اصلاح کنید، به‌عنوان یک شورشی و یاغی شناخته خواهید شد. اول اینکه تا کسی خود به اهمیت تغییر پی نبرد و از دل و جان خواستار آن نباشد، نه‌تنها برای بهبود وضع خود تلاش نمی‌کند، بلکه در برابر تغییرات نیز مقاومت خواهد کرد. در ثانی، نمی‌شود در عرض چند ثانیه، به مبارزه با سُنت‌هایی برخاست که نسل اندر نسل، در وجود دیگران رخنه کرده‌اند. در چنین شرایطی، به نظر می‌رسد که مدیریت احساسات و تلاش برای برقراری ارتباط مؤثر، گزینه‌ی مفیدتری باشد.


  • مرضیه زمانیان
۱۳
آذر


انتقاد

درست است که باید انتقادپذیر باشیم و انتقاد پذیر بودن ویژگی مثبت و موثری است ولی لطفا دوستانی هم که انتقاد میکنند متوجه نوع انتقاد

و روش بیان خود باشند....گاهی انتقاد نمیکنیم در واقع  از طرف مقابل انتقام میگیریم.......متاسفانه!!!

  • مرضیه زمانیان
۱۳
آذر

وقتی که از کسی انتقاد میکنیم، داریم به نوعی دست به جراحی شخصیت میزنیم، همانند جراحی که میخواهد توموری را از بدن بیماری خارج کند و هنگام جراحی مواظب است رگ و پی های سالم اطراف تومور آسیب نبیند!!!

پس هنگامی که تیغ انتقاد را در دست میگیریم همان قسمتی را که باید زیر تیغ ببریم و مواظب قسمتهای سالم شخصیت باشیم!

 مثلا وقتی کسی را میخواهیم به خاطر عدم مسئولیت پذیری انتقاد کنیم، نباید از واژه های مثل از تو ناامید شدم! یا تو هیچی نمیشی و غیره که کل شخصیت را زیر سوال میبرد استفاده کنیم،

پس راه درست اینست که پس از گوشزد کردن نکات مثبت شخصیت فرد که مطمئنا همه دارا میباشند از عدم مسولیت پذیری وی انتقاد کنیم.


آلپورت1


به نقل از کانال تلگرامیbishuoori @




گوردن ویلارد آلپورت(به انگلیسی: Gordon Willard Allport)، (زاده ۱۱ نوامیر ۱۸۹۸ - درگذشته ۹ اکتبر ۱۹۶۷)، روان‌شناس آمریکایی و یکی از اولین نظریه پردازان شخصیت بود. او طراح نظریهٔ صفات (trait theory) بود.


  • مرضیه زمانیان
۰۲
آذر

اخلاق خوب یکی از عوامل موفقیت هر فردی در جامعه است. انسان های خشن و بد اخلاق تنها و بدون دوست می مانند. پیامبر اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله هدف از بعثت و رسالتش را تکمیل اخلاق و ارزش های انسانی می داند. «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»(بحار الانوار، ج67، ص 372)

قرآن یکی از عوامل موفقیت حضرت رسول را اخلاق خوب ایشان می داند:«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک؛ رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوی گردانید و اگر تند خو و سخت دل بودی مردم از پیرامون تو متفرق می‏شدند»(آل عمران، 159)

براساس آیه مذکور، اگر پیامبر اسلام، بداخلاق، تند خو و خشن بود؛ کسی اطراف ایشان جمع نمی شد و در جامعه تنها می ماند. ولی اخلاق فاضله پیامبر باعث شد که عرب جاهلی و بدور از هر نوع سواد و تمدن، جذب ایشان شود و برای اهداف ایشان، همه زندگیش را فدا کند.

  • مرضیه زمانیان
۰۱
آذر

آموزش مسئولیت پذیری :

تقویت مسئولیت پذیری از طریق عادت دادن دانش آموزان به مشارکت در امور گوناگون حاصل می شود .مدرسه و نظام آموزش و پرورش باید مشارکت را به دانش آموزان یاد دهند .مشارکت عبارت است از ایفای نقش از طریق اظهارنظر ، ارائه پیشنهاد ، تصمیم گیری و قبول مسئولیت در زمینه ی فعالیت های جامعه .
مشارکت ،درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیت های گروهی است که آنان را بر می انگیزد برای دستیابی به اهداف گروهی ، یاری دهند و در مسئولیت کار شریک شوند .در این تعریف ، سه اندیشه مهم نهفته است : درگیر شدن ، یاری دادن و مسئولیت (رشد معلم ، 1379 ، ص 53 ).
خواجه نصیرالدین طوسی در بحثهای تربیتی خود ، تأثیر هیچ چیز را در فرد ، بیشتر از تأثیر جلیس و معاشر نمی داند و یادآور می شود که «چنان چه قانون حفظ صحت در طب استعمال ملایم مزاج بود ،قانون حفظ صحت نفس ایثار معاشرت و مخالطت کسانی باشد که در خصال مذکور با او مشاکل و مشارکت باشند (خواجه نصیرالدین طوسی، ص 155).
روشهای رشد ارزشهای اخلاقی از راه پرورش اجتماعی :
از ابزاری که می توان با آن به رشد جنبه های اخلاقی کودکان رسید ، آن است که فرزندان را در درک نتایج مرتبط بر رفتارشان توانا سازیم و آنگاه که کودکان از نتایج مترتب بر رفتارشان آگاه کردند ، رفتار مورد نظر را بروز می دهند و از رفتار نامطلوب پرهیز می نمایند .پدران و مادران می توانند با انجام کارهای زیر ،به مقصود برسند (محمد خلیفه و سیدی ، 1378 ، ص 262).
الف )خودشان را الگوهای قابل تقلید رفتار اخلاقی قرار دهند :
وقتی کودک به رفتاری خاص دست می زند و در ذهنش نمونه یا الگویی قابل تقلید وجود دارد ،چه بسا که این الگو برادر بزرگتر یا دوستی باشد . اما تأثیرگذارترین این الگوها پدران هستند.به طوری که مشاهده رفتار پدر و مادر توسط کودک تأثیرگذارتر از اعلام آنها به اوست یا دیدن رفتاری مناسب است . از فایده های الگوبرداری این است که برای فرزندان ، میزان پایبندی پدر و مادر به قانون های رفتاری که فرهنگ و قانون های مطلوب و دوست داشتنی آن را تعیین می کند ،کشف می گردد (همان منبع ).
پرورش صحیح عقل و عاطفه که پایه ی اساسی سعادت انسان است باید از بچگی شروع شود .دوران کودکی بهترین اوقات فراگرفتن راه صحیح زندگی است .قدرت تقلید و اقتباس و حس قبول کودک خیلی شدید است .تمام حرکات و سکنات و کلیه ی گفتار مربی خود را در کمال دقت ، مانند یک فیلم عکاسی در خود ضبط می کند .همزمان با رشد و تکامل جسم کودک ، باید روان او نیز راه تعالی و رشد بپیماید .همان طور که سلامت جسم کودک مورد توجه است ، سلامت عواطف و روحیات او نیز مورد توجه قرار گیرد (فلسفی ، ص 224 ).
درس اخلاق و پند و اندرز اخلاقی در شاگردان نوآموز چندان تأثیر نداشته و گاه جز تباه شدن وقت نتیجه ی دیگری ندارد و بهترین راه پرورش ارزشهای اخلاقی آن است که از راه عمل و آزمایش ، برتری و بهتری آن را به کودکان بفهمانند و در فرصتهای مناسب این موقعیت را از دست ندهند و به مقتضای طبیعت و سرشت آنان ،با دقت تمام ، خوئی نیک را در آنها پرورش دهند ( ماهنامه ی تربیت ، 1370 ، ص 47 ).
ب )ارائه ی اطلاعات دقیق به کودک از رفتارش :
کودک رفتارش را آنگونه که اطرافیان او می بینند ، نمی بیند .به همین جهت ، وظیفه ی پدر و مادر است که کودک را در دستیابی به اطلاعات دقیق از رفتاری که از وی صادر می شود یاری نموده ، وی را کمک کنند تا رفتارش را به شکلی عینی ببیند (محمد خلیفه ، عبداللطیف ، 1378 ، ص 264 ).
ج )ارائه ی اطلاعات درباره ی نتیجه ی رفتار :
کودکان با رشد سنی تقویمی شان ،فراگیری نتیجه های مترتب بر رفتارشان به ویژه فوری و آنی را آغاز می کنند و این فراگیری نتیجه مترتب بی واسطه بر رفتارشان ، سریع تر از فراگیری نتیجه های بعدی می باشد .این حالت که مسئولیت بزرگی از نظر آموزش فرزندان از نتیجه های دور ، متوجه پدر و مادر است ( همان منبع ).
آموزش ارزشهای اخلاقی در دانش آموز و معرفی «میزان »به او :
سیستم ارزشی هر فرد دخالت مستقیم و تعیین کننده در تصمیم گیری و عملکرد وی دارد و در هر رفتار مسئولیت شناسانه نیز تشخیص و تصمیم فرد تابعی از ارزشهایش می باشد .به علاوه باید توجه داشت که وجود انسان همچون ظرفی است که محتوا و مظروفی را طلب می کند .ارزشها و ضد ارزشها محتویات این ظرف هستند و هرگاه این ظرف با ارزش ها و مطلوبیتها پر نشود ، اجباراً با ضد آنها بار خواهد شد .در نتیجه با کوتاهی در آموزش و تثبیت ارزشهای اصیل ، در واقع کودکان را به سمت شر و ضد ارزش سوق داده ایم .برای تقویت ارزشهای اخلاقی توجه به موارد زیر ضروری است :
1 ـ مهمترین آموزش ، وفادار بودن الگوهای دانش آموز به ارزشها در عمل می باشد .
2 ـ توقع از کودک ، به نحوی که در تمامی برخوردها طوری با او رفتار شود که او خوب است و چون خوب است از او جز انتظار خوب عمل کردن نمی رود و حتی اگر خلاف کرد ناشی از اشتباه و غفلت بوده و نه خواست قلبی .
3 ـ معرفی الگو بهترین طریقه ی آموزش ارزش است.در این معرفی باید رفتارها و نه خصلت های الگو عنوان بشود ،به نحوی که برای کودک صحنه هایی کاملاً روشن و ملموس دور از هر نظرپردازی و ذهنی گرایی باشد .
4 ـ تاکید بر کرامت نفس ، به نحوی که کودک هررفتار و عملی را که مباین با ارزش انسانی خود می بیند ترک کند .مثلاً تنبیه را به دروغگویی ترجیح دهد یا از غیبت اجتناب کند .زیرا ، نشانه ترسو بودن آدم است و ... در مقابله ی با رفتار ضد ارزشی کودکان نیز باید از اینکه او را و رفتارش را مستقیماً به زیر سؤال برده و توبیخ کنیم اجتناب نموده بلکه با صبر و تأمل و معرفی و ارج گذاری رفتار درست بدون اشاره مستقیم به او فرصت داد تا فکر کند و خودش مرحله ی جایگزینی و انتقال راصورت دهد .صبور بودن و خودداری از طرد ، خشونت یا حتی تعجیل در هر زمینه ای کارساز خواهد بود .
به طور خلاصه ،رشد اخلاقی را می توان به سه بخش تقسیم کرد :
1)رفتار اخلاقی ، آنچه فرد واقعاً انجام می دهد .
2)احساسات اخلاقی ، هنگامی که فرد از نظام ارزشی خود تخطی می کند چه احساسی به او دست می دهد .
3)استدلال اخلاقی ، استدلال یا نوع تفکری که برای توجیه قوانین رفتار اخلاقی به کار می رود (غضنفری ، 1380 ، ص 96 ).
رفتار شخص همیشه از استدلال اخلاقی پیروی نمی کند ، چون از اجتماعی شدن تأثیر می پذیرد .نظریه ی یادگیری اجتماعی که به فرآیندهای تقویت ، تنبیه و تقلید مربوط می شود ، بیشتر بر رفتار اخلاقی به عنوان بخشی از رشد اخلاقی تمرکز دارد .
احساسات اخلاقی از طریق میزان گناه ارزیابی می شود .گناه ممکن است هشیار باشد ولی اساساً ناهشیار است و به اضطراب و اختلالات شخصیت مربوط می شود.دیدگاه روانشناسی روان تحلیلی ، مخصوصاً بر این قسمت از رشد اخلاقی تأثیر دارد .
حس اخلاقی در خانواده ظاهر می شود و به وسیله ی معلمان الگو می گیرد و به وسیله ی اجتماع تغذیه می شود .
پیاژه و کلبرگ بر عنصر شناختی رشد اخلاقی (استدلال یا تفکر اخلاقی ) تأکید کرده اند .طبق نظر کلبرگ رفتار اخلاقی به وسیله ی تفکر اخلاقی هدایت می شود .نوجوانان بدکار نمرات اخلاقی پایین تری نسبت به بزهکاران دارند و شخصی که دارای استدلال اخلاقی بالایی است ککمتر دروغ می گوید یا به دیگران آسیب می رساند .
چگونه افکار فرد بر اعمال و احساسات او تأثیر می گذارند ؟ طبق نظریه ی پیاژه و کلبرگ ، احساسات و رفتارهای اخلاقی توسط تغییرات رشد شناختی تعدیل می شوند .همان طور که رشد شناختی پیشرفت می کند ، تفکر پیچیده تر و از نظر منطقی سازگار تر می شود و از این رو استدلال اخلاقی می تواند رفتار یا احساسات اخلاقی را تغییر دهد یا برآن تأثیر گذارد (همان منبع ، صص 97 ، 96 ).
قضاوت اخلاقی به دلایل و برهانهایی استوار است .کلبرگ این برهانها را ، بر حسب دیدگاهها و هدفهایی که آنها را بر می انگیزد ، به شش مرحله تقسیم کرده و آنگاه دوباره درسه سطح جای داده است :پیش قراردادی ، پس قراردادی و قراردادی .
اما ایجاد رابطه بین رفتار و نظر شخص ،از دیدگاه اخلاقی ، کارآسانی نیست (گنجی ، 1376 ، ص 225).
همان طور که پیاژه بیان کرده است ، پیشرفت شناخت است که رشد قضاوت اخلاقی را سبب می شود .بنابراین حس اخلاقی پس قراردادی تنها در آغاز نوجوانی ، با ظهور تفکر منطقی و انتزاعی ، ممکن می شود .زیرا این حس بیشتر بر تغییرات ساختی تفکر استوار است نه شناخت بهتر از ارزشهای فرهنگی (همان منبع ، ص 227 ).
هیچکس نمی تواند از اصول اخلاقی ، بدون درک آنها ، اطاعت کند .با این همه ، می توان برپایه اصول استدلال کرد و در عین حال آنها را نپذیرفت .
  • مرضیه زمانیان
۰۱
آذر

تقویت ارزشهای اخلاقی در دانش آموزان :
بعضی از مربیان معتقدند که توجه به یازده عامل زیر می تواند در گسترش ارزشها به خصوص در ایجاد دوستی و تفاهم بین دانش آموزان ، غنی کردن محیط مدرسه و کاهش مسائل انضباطی مؤثر واقع گردد .این عوامل به طور مختصر به شرح زیر است :

1 ـ آموزش مستقیم :

ارزشهای اخلاقی مانند مسئولیت پذیری ،احترام به حقوق دیگران ، همکاری ، صداقت ، شجاعت و مهارتهای ارتباطی باید در مدرسه برنامه ریزی گردد و مانند سایر دروس به طور مستقیم درکلاس و مدرسه تدریس شود .
این ارزشها و رفتارهای منطبق با آن در انسان ذاتی و خودانگیخته نیست ،بلکه در طی رشد کودک و در اثر ارتباط با بزرگسالان باید آموخته و درونی گردد .

2 ـ آموزش مفاهیم :

بسیاری از کودکان در بدو ورود به مدرسه درک روشنی از ارزشهای اساسی ندارند .اینان حتی اگر بتوانند مفاهیم فوق را تعریف کنند ، غالباً قادر نیستند آنها را به زندگی روزمره ی خود ارتباط دهند .
لازمه ی پرورش اخلاقی کودکان این است که آنان را در درک این نوع مفاهیم حو چگونگی تطبیق دادن آنها با واقعیتهای روزمره زندگی آشنا ساخت .

3 ـ به کارگیری زبان مثبت :

گفتار و دستورهای مسئولین مدرسه و معلمان وقتی اثر بخش خواهد بود که در محیط آموزشی ،زبان مثبت به جای زبان منفی به کار رود . مثلاً به جای عبارتی مانند به سرجلسه ی امتحان دیر نیایید، می توان گفت که به موقع
بیایید.
دانش آموزان وقتی بدانند دقیقاً چه انتظاری از آنان می رود ، پذیرش و اطاعت بیشتری از مقررات خواهند داشت .

4 ـ تقویت بصری :

کلمات و پیامهایی که بیانگر ارزشهای اخلاقی مورد نظر است ، باید در نقاط مختلف مدرسه و در معرض توجه دائم دانش آموزان قرار گیرد و در فرصتهای مختلف درباره ی آنها صحبت شود .درمدرسه ابتدایی می توان کلماتی مانند احترام ، همکاری ، درستی ، تفاهم ، بخشش و عفو را به عنوان ارزشهای مهم در مدرسه با حروف درشت در تابلوهای متعدد و در سرسرا یا نقاط دیگر نصب کرد .

5-محتوا و فرآیند :

علاوه بر آموزش ارزشها ، مدرسه باید شرایطی نیز برای کاربرد آنها فراهم آورد .به طور مثال وقتی به دانش آموزان می گوییم که صداقت بهتر از دورویی و یا حضور به موقع بهتر از تأخیراست و مؤدب بودن بر گستاخی ترجیح دارد ؛ باید این مفاهیم را طی فرآیندی چند مرحله ای به آنان تفهیم
نمود.دانش آموزان باید بتوانند رفتار جدید را آزمایش و تمرین کنند و به آثار آن پی ببرند .
  • مرضیه زمانیان
۰۱
آذر
بسمه تعالی

تعریف رشد :

دانشمندان ،تغییروتداوم درزندگی را رشد می نامند .به نظر آنها ،رشد یعنی تغییراتی که به طور مستمردرطول زندگی ارگانیسم ،از لحظه ی انعقاد نطفه تا لحظه ی مرگ به وجود می آید (گنجی ، 1379 ، ص 28 ).

تعریف رشد از دیدگاه روانشناسان رشد :

از این دیدگاه تعریف رشد عبارت است از تغییر درساخت بدنی ،عصبی ، رفتار و نشانه های ویژه ی شخص که همه به ترتیب بروز می کنند و در حد معقولی باثباتند (یاسائی ،1377، ص 11).

چند گونگی رشد :

به طور کلی رشد بر دو گونه است :یکی رشد طبیعی و دیگری رشد محیطی (پارسا ، 1375 ، ص 26 ).
چند گونگی رشد از جهتی مربوط به وحدت شخصیت است .
کودک به عنوان یک کل یا واحدی که جنبه های گوناگون دارد ،درمعرض رشد و دگرگونی تدریجی واقع می شود .بنابراین ارتباط هرجنبه از شخصیت کودک را باید با کل شخصیت و جنبه های دیگر او در نظر گرفت .
رشد طبیعی به غدد جسمی و عصبی کودک سر و کار دارد .
رشد محیطی به نوبه ی خود دارای جنبه های گوناگون است و به صورت رشد عقلی ، هیجانی یا عاطفی ،اخلاقی ،اجتماعی ، دینی و هنری نمایان است ( همان منبع ، ص 26).
در این پروژه بیشتر مبحث رشد اخلاقی مورد نظر می باشد .

رشد اخلاقی :

رشد اخلاقی ،تحت تاثیر میزان علاقه ی کودک به معیارها و ارزشهای معمول ، ارتباط بسیاری با رشد و تکامل اجتماعی دارد .
از سوی دیگر به رشد دینی و میزان علاقه وی به آداب و رسوم و واکنشهای او در مقابل خیرو شر وابسته است (باهنر ،1378 ، ص 51 ).

مفهوم اخلاق در روانشناسی :

مفهوم اخلاق در روانشناسی به عنوان یکی از مفاهیم کلیدی می باشد .این مفهوم به یک سلسله ارزشها و باورهای درونی اطلاق می شود که به عنوان یکی از عوامل مهار کننده عمل می کند .به این ترتیب وجدان از یک قضاوت ساده نسبت به درست و نادرست فراتر می رود و به مقام تشخیص و به کار بستن اصول ، تکالیف و قوانین اخلاقی می رسد .(کدیور ، 1378 ، ص14).

مفاهیم اخلاقی :

مفاهیم اخلاقی در جوامع و محیط های مختلف ارزشهای متفاوت دارد و حتی در یک اجتماع نیز مفاهیم اخلاقی در بین طبقات مختلف ارزشهای متفاوتی دارد. جنسیت نیزدراین مورد مؤثراست ،به طوری که ارزشهای اخلاقی میان دو جنس زن و مرد متفاوت است .
کودک در آغاز ارزشهای اخلاقی را در خانواده می آموزد و پس از ورود به اجتماع و قرار گرفتن در گروههای مختلف با ارزشهای گوناگون مواجه می شود و همین امر اغلب او را دچار تضاد و دو دلی می کند .درنتیجه گاهی اوقات ارزشهای اخلاقی قبلی را تغییر می دهد .مثلاً مفهومی را کودک در خانواده آموخته است و آن را خوب می داند ،درحالی که همین مفهوم در گروه همسالان و در محیط آموزشگاه ارزش دیگری دارد (مقدم ، 1366 ، ص 32 ).

دیدگاههای مختلف :

«حس وظیفه شناسی تاج جلال و افتخار اخلاق است ».

اسمایلز

وظیفه و تکلیف سراسر زندگانی انسانی را احاطه کرده است و انجام آن از دوره ی طفولیت و حیات خانوادگی آغاز می شود .انجام وظیفه عالیترین مقصود زندگانی و هدف اخلاق است و زندگی انسان در مرکز دایره وظایف عمومی قرار گرفته است .برای اینکه وظیفه ما نسبت به خداوند و همنوعان به طور دائم و تزلزل ناپذیر انجام گیرد ، لازم است همه مواهبی را که خداوند به ما داده است ،پرورش دهیم .خداوند همه چیز به ما داده است .اراده ی برتر اوست که اراده ی ما را رهبری می کند .معرفت نیک و بد یعنی اطلاع از اینکه چه عملی درست و چه عملی خطاست ،امری است که ما را در این جهان و در آن جهان نزد خود مسئول قرار می دهد .عقل باید به کمک دانش و معرفت بیدار شود .هرچه عقل روشن تر می شود و وجدان قدرت خود را بیشتر نشان می دهد مسئولیت انسان بیشتر می شود .دراینصورت او تحت تأثیر اراده ی خداوند بوده ،برطبق آن عمل می کند و اعمالش از روی اکراه و اجبار نیست و با طیب خاطر انجام می گیرد .(اسمایلز ).

امام صادق (علیه السلام )فرمودند :

«انک قد جعلت طبیب نفسک و بین لک الداء و عرفت و آیه الصحه و دللت علی الدواء فانظر کیف قیامک علی نفسک »(کافی ، جلد 2 )
تو را طبیب خودت قرار داده اند ،مرض را بر تو آشکار کرده اند و نشانه های سلامت را به تو آموخته اند و تو را به داوری شفابخش ،راهنمایی نموده اند . در کار خود نظر کن و ببین چگونه برای سعادت خویش قیام می کنی .وجدان اخلاقی و فطرت انسانی است که آدمی را چون طبیب به درد و درمان خویش متوجه می کند و سلامت روان را اعلام می نماید (فلسفی ،1343 ).
در حدیثی از حضرت علی (ع)چنین آمده است :اکره نفسک علی الفضایل فان الرذایل مطبوع علیها .
با سعی و مجاهده فضایئل را به نفس سرکش خود تحمیل کن و برخلاف میل و رغبتش او را به پاکی و نیکی وادار نما ؛زیرا خواهش طبیعی و رغبت نفسانی بشر به شهوات ناروا و رذایل اخلاقی است و قبول فضایل و ملکات پاک بر خلاف تمایلات فطری نفس است (ماهنامه تربیت ، 1370 ،ص 44 ).
جان دیویی درباره ی تربیت اخلاقی می گوید :«به طور کلی موضوع تربیت اخلاقی وابسته به موضوع معرفت است .ایجاد عادات و انگیزه های اخلاقی مناسب، مستلزم شناختن این عادات و انگیزه هاست .درآموزشگاه باید دانش را به موارد و مصادیق علمی خود پیوند داد و اینگونه پیوندهاست که میزان سودمندی دانش را تعیین می کند .پس مهمترین مسئله تربیت اخلاقی ، مسئله رابطه دانش و اخلاق است .اگر دانشی که از درسهای مدرسه بر می خیزد در شخصیت مؤثر نیفتد ،تعلیم و تربیت متضمن نتیجه ی اخلاقی نخواهد بود . وقتی که دانش به رشد اخلاقی مخصوص و روشهای انضباطی متوسل می شوند .درچنین موردی دانش ، وجهی نظری به خود می گیرد و اخلاق به صورت فضیلت های انتزاعی در می آید ».(علی اشرف جودت ، 1370 ، ص 42).
دکتر کارل می نویسد :«کسی که از آغاز زندگی به شناختن خوبی و بدی عادت کرد ،در تمام عمر انتخاب خوبی و پرهیز از بدی ، برای او آسان خواهد بود و همان طور که از آتش دوری می کند از بدی نیز می پرهیزد ،وعهد شکنی و دروغگویی و خیانت در نظر او نه تنها اعمالی ممنوع ،بلکه غیر ممکن می آید ».(ماهنامه ی تربیت ،ص 196 ).
ارسطو برخلاف افلاطون معتقد است که علم و معرفت برای تحصیل فضیلت شرط کافی نیست .علاوه بر آن ،باید نفس را به فضیلت تربیت کرد .یعنی باید در نفس ،ملکات فضایل را ایجاد نمود .باید کاری کرد که نفس به فضایل که رعایت اعتدالها و حد وسطها است عادت کند و خو بگیرد و این کار با تکرار عمل میسر می شود (مطهری ، ص 34 ).
خواجه نصیر طوسی در همین زمینه می نویسد :«ارسطو در کتاب اخلاق گفته است که اشرار به تأدیب و تعلیم اخیار نشوند و هر چند این حکم علی الاطلاق نبود اما تکرار مواعظ و نصایح و تواتر تأدیب و تهذیب در موأخذت به سیاسات پسندیده ،هرآینه اثری بکند .پس طایفه ای باشند که هرچه زودتر قبول آداب کنند و اثر فضیلت بی مهلت و درنگی در ایشان ظاهر شود .طایفه ی دیگر باشند که حرکت ایشان به سوی التزام فضایل و تأدب و استقامت کندتر بود »(شکوهی ، ص 12).

روش آموزش اخلاق در مکتب روانکاوی :

از آثار روانکاوی ،مثلاً آثار خود فروید چنین بر می آید که کودک چون اصول اخلاقی خود را تا سنین 6 ـ 5 سالگی کسب می کند ، آموزش رسمی اخلاق در مدرسه چندان تأثیری دراخلاقی کردن وی نخواهد داشت .در واقع از همان سنین اولیه مشخص می شود که کودک در بزرگسالی خود فردی با وجدان است یا نه .
اما درشیوه های آموزشی نو فرویدیها و محققان مربوط به حوزه ی روانکاوی ، دیگر مسئله ثابت بودن ویژگیهای شخصیتی پس از سنین اولیه کودکی عملاً کمتر مطرح می شود .بنابراین شیوه ی آموزشی پیشنهادی ،قرار دادن کودک در موقعیتهای وسوسه انگیز و سرزنش و بازداری وی از ارتکاب خطا به منظور درونی کردن این سرزنشهاست که حاصل آن شکل گیری وجدان در کودک خواهد بود (کریمی ، 1377 ، ص 209).

روش آموزش اخلاق در مکتب یادگیری :

طرفداران این مکتب معتقدند که از یک سو اخلاق امری است نسبی ،یعنی ارزشهای مطلق اخلاقی وجود ندارد .از سوی دیگر ، ارزشهای اخلاقی نیز ( مانند سایر رفتارها )طبق اصول یادگیری و از طریق پاداش و تنبیه یا سرمشق و الگو قرار دادن شکل نمی گیرد .بلکه مجموعه رفتارها و عادات که از سوی جامعه مورد پسند واقع شده است به تدریج از طریق مکانیسمهای یادگیری به وسیله ی کودک کسب می شود .
نحوه ی آموختن اخلاق در این مکتب مانند سایررفتارها تابع فرآیندهای یادگیری از طریق مکانیسمهای تشویقی و تنبیه و الگو قرار دادن معرفی می کنند .این نظریه مدافع این عقیده است که کودکان در ارزشهای اخلاقی خود را از معلمان و والدین کسب می کنند (همان ، منبع ، صص 223 و 224 و 229).

روش آموزش اخلاق در مکتب رشدی ـ شناختی :

شاخص اخلاق در این مکتب ،توانایی انجام قضاوت اخلاقی است و تأکید بر فرآیندهای عالی تعقل و تفکر است .
مهمترین ویژگی مکتب رشدی ـ شناختی این است که به عقیده ی پیروان این مکتب ، رشد اخلاق در کودکان طی مراحلی انجام می گیرد که با مراحل رشد عقلی پیوندی نزدیک دارد .
در مکتب رشدی ـ شناختی تجربه نقش شکل دهنده را در کار رشد اخلاق در کودکان بازی می کند .اما در مورد محتوای تجربه ، پیاژه و کلبرگ دقیقاً هم عقیده نیستند .(همان منبع ، صص 210 و 221).

قضاوت اخلاق و رفتار اخلاقی :

مهمترین انتقاد وارد بر نظریه شناختی این است که براستدلال اخلاقی تأکید دارد نه بر رفتارهای واقعی .چه بسا افراد متعلق به مراحل مختلف قضاوتهای اخلاقی ، رفتاری مشابه داشته باشند و یا این که افراد متعلق به یک مرحله ، رفتارهای متفاوتی از خود نشان دهند .درمطالعه کلاسیک مارت شورن و می (1928)کودکان سنین مختلف با موقعیت هایی برای تقلب و دزدی مواجه شدند به نوعی که مطمئن بودند دستگیر نمی شوند .درنتیجه ، تعداد بسیار کمی از دانش آموزان در این مورد دزدی و تقلب نکردند .تعداد کمی از آنها نیز در کلیه ی موارد ، دزدی و تقلب نکردند .تعداد کمی از آنها نیزدرکلیه ی موارد ، دزدی و تقلب کردند .این مطالعه نشان داد که رفتارهای اخلاقی از قوانین سادهپ پیروی نمی کنند ،بلکه از پیچیدگی خاصی برخوردارند .از سوی دیگر ، پیوند رفتاراخلاقی با استدلال اخلاقی نیز جای تأمل دارد و ممکن است بسیار ضعیف باشد یا کودکان سنین مختلف یاد بگیرند که چیزهایی را در مورد تصمیم های اخلاقی خود بگویند ، ولی آنچه که انجام می دهند از گفتار آنها متفاوت باشد (بلاسی ، 1983 ، به نقل از کدیور ، 1378 ، ص 63 ).

نتایج تحقیقات خارجی :

آزمایش «کروس دکروس »با ارائه مجموعه ای از قصه ها برای گروهی از کودکان در سن بین 4 و 6 سالگی صورت گرفت .
این کار به قصد پرورش ارزشهای اجتماعی این کودکان می باشد .از نتایج این آزمایش ،وجود تغییر قابل ملاحظه کودکان گروه آزمایش (که قصه ها برای آنها ارائه شد )با مقایسه گروه معیار بوده است (محمد خلیفه و سیدی ، 1378 ،ص 260).
بریگز 26(1998)، در مطالعه ای برخورد متقابل دختر اسکیموی آمریکایی را با بزرگسالان اطرافش مورد بررسی قرار داد .در این مطالعه که به صورت بازی انجام شده ، بزرگسالان اسکیمو نقش بچه ها را ایفا می کنند که نمایانگر زندگی اجتماعی اسکیموی آمریکایی است .در این بازی ها برخوردهای متقابل کودکان و بزرگسالان مورد تحلیل قرار می گیرد که در آن کودک با چندین موضوع عاطفی مشکل برخورد می نماید و بایستی برای حل آنها راههایی بیابد .بدینوسیله کودک به تدریج از حالات بچگانه خارج می شود و مفاهیم معضلات مختلف از جمله تعلق ، مالکیت ، وابستگی ، دوست داشتن ، نحوه ی بیان دوستی ، ترس درون فردی و نحوه ی کنترل آن ، چگونگی متقاعد کردن دیگران و غیره را در می یابد .
وولگار 27(2001)، در مطالعه ای رشد اخلاقی کودکان 5 ساله را از طریق روش بازی عروسک فرافکن ،تکلیف درک هیجان و گزارش همزمان مادران از مشکلات رفتاری و عملکرد کودک در یک تکلیف متقلبانه مورد بررسی قرار داد.سه موضوع قصه گویی ، شکل بازی ساخته شدند .
یک موضوع تنبیه غیرجسمی ، یک موضوع فرا اجتماعی ویک موضوع ضد اجتماعی و به کارگیری دیسیپلین غیرفیزیکی از ناحیه ی کودکان به آگاهی از هیجانات اخلاقی وابسته بود .مقیاس ضد اجتماعی و فرا اجتماعی وابسته به گزارش مادران از مشکلات بیرونی و درونی بود .اگرچه هیجانات کودکان در فهم هیجانات پیش بینی شده ولی رفتار را در تکلیف پیشگویی نکرده است و توجیهشان برای هیجانات متفاوت و همچنین نقایص بازی فرا اجتماعی به همین گونه عمل نمودن تمایل دارد .یافته ها درجه ای از ارتباط را در طول ارزیابی رشد اخلاقی نشان داد .
  • مرضیه زمانیان
۲۰
آبان

فلسفه گریز از انتقاد

علت گریز از انتقاد، ترس از روبه رو شدن با خویشتن خویش است. هر شخصی در پی آن است تا تصویر بی نقصی از خود ارائه دهد و همواره در آینه ای ساختگی که هیچ عیبی را نمی نمایاند، بنگرد. روانشناسان از این گونه افراد به افراد «خود شیفته» تعبیر می کنند. افراد خود شیفته، افرادی هستند که شیفته خویش اند و از خود، تصور قطب بودن دارند. این گونه افراد هستی خویش را وقف این می کنند که قلمرو و محدوده وجود خود را به صورت مطلق بنگرند. این افراد همه را پر اشکال می بینند و همیشه به سرزنش حضوری یا غیابی دیگران مشغول اند. این گرایش آدمی، او را بر آن می دارد تا نه تنها خود را کامل بپندارد، بلکه همه متعلقات خود را نیز بهترین بداند. به گفته سعدی شیرین سخن، «همه کس عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.» طبیعت انتقادگر نیز آشکارا ساختن عیبها و نقصهاست و این کار حمله به ذات و رفتار شخص مورد انتقاد تلقی می شود. از این رو، او نیز می کوشد تا این حمله را دفع کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «وَ اِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ»؛ «به برخی از مردم آن گاه که [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را می گیرد [و از پذیرش حق سر باز می زند]، پس آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است.» این ویژگی انسانهای نادرست و ناقص و خود پسند است که از سخن حق سرباز می زنند. بر عکس انسانهای اندیشمند و آزاده در برابر سخن حق، سر فرود می آورند.

شایان ذکر است که چنین نیست که انسان همواره اسیر این خودخواهی باشد و نتواند از آن رها شود، بلکه بر اثر ممارست و تأمل در فواید انتقادپذیری و پیامدهای ناخوشایند خودپسندی، می تواند خود را رشد دهد و به آستانه ای برساند که به استقبال انتقاد برود و آن را چون شرابی طهور بنوشد. تنها کسی می تواند به این حالت برسد که خود را ساخته باشد. امام خمینی رحمه الله در این باره فرمود: «اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک رعیتی از او انتقاد کند. اصلاً بدش نمی آمد.»

پیامدهای ناگوار گریز از انتقاد

نقدپذیری با شرایط خاص، رشد و تعالی انسان را به ارمغان می آورد؛ اما اگر این روحیه تقویت نشود، عوارض سوئی به دنبال خواهد داشت که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:

1. استبداد رأی و احساس محوریت در کارها و مطلق اندیشی؛ که خود باعث و بانی گرفتاریهای دیگری است. چنان که امام علی علیه السلام در مورد آثار استبداد به رأی می فرماید: «اَلاِْسْتِبْدادُ بِرَأْیِکَ یُزِلُّکَ وَ یُهَوِّرُکَ فِی الْمَهاوِی؛ استبداد و تکیه بر اندیشه خودت، تو را دچار لغزش می کند و در پرتگاه سقوط می افکند.» همچنین در سخن دیگری می فرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ؛ آن که استبداد در رأی به خرج دهد، به یقین نابود خواهد شد.»

2. سرسختی بی جا و خودسری در امور و در نتیجه آسیب روحی ـ روانی در اثر برخورد مستقیم با هر نوع نقد.

3. عدم بهره گیری از اندیشه ها و تجارب دیگران و سرمایه های فکری و انسانی.

4. از بین رفتن روحیه خلاقیت و نوآوری در کارها.

5. توقف و عدم همگامی با زمان. چنین فردی (کسی که روحیه نقدپذیری ندارد) توقف و ایستادن را می پذیرد و در واقع نمی خواهد حرکت کند.

6. جدایی و بیگانگی از دیگران.

انتقادناپذیری، روح یگانگی، دوستی، صفا و صمیمیت و یکرنگی را از بین می برد. در جامعه ای که هم رأیی و هم اندیشی در کار نباشد و گروهی خود محور، کارها را انجام دهند و به رأی و نظر دیگران هیچ احترامی نگذارند، مردم از یکدیگر بیگانه می شوند و سرانجام در چنین اجتماعی راههای درست و منطقی بسته می شود و خشونت و تحمیل و فشار آشکار می گردد.

  • مرضیه زمانیان