۰۱
آذر
بسمه تعالی
چند گونگی رشد از جهتی مربوط به وحدت شخصیت است .
کودک به عنوان یک کل یا واحدی که جنبه های گوناگون دارد ،درمعرض رشد و دگرگونی تدریجی واقع می شود .بنابراین ارتباط هرجنبه از شخصیت کودک را باید با کل شخصیت و جنبه های دیگر او در نظر گرفت .
رشد طبیعی به غدد جسمی و عصبی کودک سر و کار دارد .
رشد محیطی به نوبه ی خود دارای جنبه های گوناگون است و به صورت رشد عقلی ، هیجانی یا عاطفی ،اخلاقی ،اجتماعی ، دینی و هنری نمایان است ( همان منبع ، ص 26).
در این پروژه بیشتر مبحث رشد اخلاقی مورد نظر می باشد .
از سوی دیگر به رشد دینی و میزان علاقه وی به آداب و رسوم و واکنشهای او در مقابل خیرو شر وابسته است (باهنر ،1378 ، ص 51 ).
کودک در آغاز ارزشهای اخلاقی را در خانواده می آموزد و پس از ورود به اجتماع و قرار گرفتن در گروههای مختلف با ارزشهای گوناگون مواجه می شود و همین امر اغلب او را دچار تضاد و دو دلی می کند .درنتیجه گاهی اوقات ارزشهای اخلاقی قبلی را تغییر می دهد .مثلاً مفهومی را کودک در خانواده آموخته است و آن را خوب می داند ،درحالی که همین مفهوم در گروه همسالان و در محیط آموزشگاه ارزش دیگری دارد (مقدم ، 1366 ، ص 32 ).
تو را طبیب خودت قرار داده اند ،مرض را بر تو آشکار کرده اند و نشانه های سلامت را به تو آموخته اند و تو را به داوری شفابخش ،راهنمایی نموده اند . در کار خود نظر کن و ببین چگونه برای سعادت خویش قیام می کنی .وجدان اخلاقی و فطرت انسانی است که آدمی را چون طبیب به درد و درمان خویش متوجه می کند و سلامت روان را اعلام می نماید (فلسفی ،1343 ).
در حدیثی از حضرت علی (ع)چنین آمده است :اکره نفسک علی الفضایل فان الرذایل مطبوع علیها .
با سعی و مجاهده فضایئل را به نفس سرکش خود تحمیل کن و برخلاف میل و رغبتش او را به پاکی و نیکی وادار نما ؛زیرا خواهش طبیعی و رغبت نفسانی بشر به شهوات ناروا و رذایل اخلاقی است و قبول فضایل و ملکات پاک بر خلاف تمایلات فطری نفس است (ماهنامه تربیت ، 1370 ،ص 44 ).
جان دیویی درباره ی تربیت اخلاقی می گوید :«به طور کلی موضوع تربیت اخلاقی وابسته به موضوع معرفت است .ایجاد عادات و انگیزه های اخلاقی مناسب، مستلزم شناختن این عادات و انگیزه هاست .درآموزشگاه باید دانش را به موارد و مصادیق علمی خود پیوند داد و اینگونه پیوندهاست که میزان سودمندی دانش را تعیین می کند .پس مهمترین مسئله تربیت اخلاقی ، مسئله رابطه دانش و اخلاق است .اگر دانشی که از درسهای مدرسه بر می خیزد در شخصیت مؤثر نیفتد ،تعلیم و تربیت متضمن نتیجه ی اخلاقی نخواهد بود . وقتی که دانش به رشد اخلاقی مخصوص و روشهای انضباطی متوسل می شوند .درچنین موردی دانش ، وجهی نظری به خود می گیرد و اخلاق به صورت فضیلت های انتزاعی در می آید ».(علی اشرف جودت ، 1370 ، ص 42).
دکتر کارل می نویسد :«کسی که از آغاز زندگی به شناختن خوبی و بدی عادت کرد ،در تمام عمر انتخاب خوبی و پرهیز از بدی ، برای او آسان خواهد بود و همان طور که از آتش دوری می کند از بدی نیز می پرهیزد ،وعهد شکنی و دروغگویی و خیانت در نظر او نه تنها اعمالی ممنوع ،بلکه غیر ممکن می آید ».(ماهنامه ی تربیت ،ص 196 ).
ارسطو برخلاف افلاطون معتقد است که علم و معرفت برای تحصیل فضیلت شرط کافی نیست .علاوه بر آن ،باید نفس را به فضیلت تربیت کرد .یعنی باید در نفس ،ملکات فضایل را ایجاد نمود .باید کاری کرد که نفس به فضایل که رعایت اعتدالها و حد وسطها است عادت کند و خو بگیرد و این کار با تکرار عمل میسر می شود (مطهری ، ص 34 ).
خواجه نصیر طوسی در همین زمینه می نویسد :«ارسطو در کتاب اخلاق گفته است که اشرار به تأدیب و تعلیم اخیار نشوند و هر چند این حکم علی الاطلاق نبود اما تکرار مواعظ و نصایح و تواتر تأدیب و تهذیب در موأخذت به سیاسات پسندیده ،هرآینه اثری بکند .پس طایفه ای باشند که هرچه زودتر قبول آداب کنند و اثر فضیلت بی مهلت و درنگی در ایشان ظاهر شود .طایفه ی دیگر باشند که حرکت ایشان به سوی التزام فضایل و تأدب و استقامت کندتر بود »(شکوهی ، ص 12).
اما درشیوه های آموزشی نو فرویدیها و محققان مربوط به حوزه ی روانکاوی ، دیگر مسئله ثابت بودن ویژگیهای شخصیتی پس از سنین اولیه کودکی عملاً کمتر مطرح می شود .بنابراین شیوه ی آموزشی پیشنهادی ،قرار دادن کودک در موقعیتهای وسوسه انگیز و سرزنش و بازداری وی از ارتکاب خطا به منظور درونی کردن این سرزنشهاست که حاصل آن شکل گیری وجدان در کودک خواهد بود (کریمی ، 1377 ، ص 209).
نحوه ی آموختن اخلاق در این مکتب مانند سایررفتارها تابع فرآیندهای یادگیری از طریق مکانیسمهای تشویقی و تنبیه و الگو قرار دادن معرفی می کنند .این نظریه مدافع این عقیده است که کودکان در ارزشهای اخلاقی خود را از معلمان و والدین کسب می کنند (همان ، منبع ، صص 223 و 224 و 229).
مهمترین ویژگی مکتب رشدی ـ شناختی این است که به عقیده ی پیروان این مکتب ، رشد اخلاق در کودکان طی مراحلی انجام می گیرد که با مراحل رشد عقلی پیوندی نزدیک دارد .
در مکتب رشدی ـ شناختی تجربه نقش شکل دهنده را در کار رشد اخلاق در کودکان بازی می کند .اما در مورد محتوای تجربه ، پیاژه و کلبرگ دقیقاً هم عقیده نیستند .(همان منبع ، صص 210 و 221).
این کار به قصد پرورش ارزشهای اجتماعی این کودکان می باشد .از نتایج این آزمایش ،وجود تغییر قابل ملاحظه کودکان گروه آزمایش (که قصه ها برای آنها ارائه شد )با مقایسه گروه معیار بوده است (محمد خلیفه و سیدی ، 1378 ،ص 260).
بریگز 26(1998)، در مطالعه ای برخورد متقابل دختر اسکیموی آمریکایی را با بزرگسالان اطرافش مورد بررسی قرار داد .در این مطالعه که به صورت بازی انجام شده ، بزرگسالان اسکیمو نقش بچه ها را ایفا می کنند که نمایانگر زندگی اجتماعی اسکیموی آمریکایی است .در این بازی ها برخوردهای متقابل کودکان و بزرگسالان مورد تحلیل قرار می گیرد که در آن کودک با چندین موضوع عاطفی مشکل برخورد می نماید و بایستی برای حل آنها راههایی بیابد .بدینوسیله کودک به تدریج از حالات بچگانه خارج می شود و مفاهیم معضلات مختلف از جمله تعلق ، مالکیت ، وابستگی ، دوست داشتن ، نحوه ی بیان دوستی ، ترس درون فردی و نحوه ی کنترل آن ، چگونگی متقاعد کردن دیگران و غیره را در می یابد .
وولگار 27(2001)، در مطالعه ای رشد اخلاقی کودکان 5 ساله را از طریق روش بازی عروسک فرافکن ،تکلیف درک هیجان و گزارش همزمان مادران از مشکلات رفتاری و عملکرد کودک در یک تکلیف متقلبانه مورد بررسی قرار داد.سه موضوع قصه گویی ، شکل بازی ساخته شدند .
یک موضوع تنبیه غیرجسمی ، یک موضوع فرا اجتماعی ویک موضوع ضد اجتماعی و به کارگیری دیسیپلین غیرفیزیکی از ناحیه ی کودکان به آگاهی از هیجانات اخلاقی وابسته بود .مقیاس ضد اجتماعی و فرا اجتماعی وابسته به گزارش مادران از مشکلات بیرونی و درونی بود .اگرچه هیجانات کودکان در فهم هیجانات پیش بینی شده ولی رفتار را در تکلیف پیشگویی نکرده است و توجیهشان برای هیجانات متفاوت و همچنین نقایص بازی فرا اجتماعی به همین گونه عمل نمودن تمایل دارد .یافته ها درجه ای از ارتباط را در طول ارزیابی رشد اخلاقی نشان داد .
تعریف رشد :
تعریف رشد از دیدگاه روانشناسان رشد :
چند گونگی رشد :
چند گونگی رشد از جهتی مربوط به وحدت شخصیت است .
کودک به عنوان یک کل یا واحدی که جنبه های گوناگون دارد ،درمعرض رشد و دگرگونی تدریجی واقع می شود .بنابراین ارتباط هرجنبه از شخصیت کودک را باید با کل شخصیت و جنبه های دیگر او در نظر گرفت .
رشد طبیعی به غدد جسمی و عصبی کودک سر و کار دارد .
رشد محیطی به نوبه ی خود دارای جنبه های گوناگون است و به صورت رشد عقلی ، هیجانی یا عاطفی ،اخلاقی ،اجتماعی ، دینی و هنری نمایان است ( همان منبع ، ص 26).
در این پروژه بیشتر مبحث رشد اخلاقی مورد نظر می باشد .
رشد اخلاقی :
از سوی دیگر به رشد دینی و میزان علاقه وی به آداب و رسوم و واکنشهای او در مقابل خیرو شر وابسته است (باهنر ،1378 ، ص 51 ).
مفهوم اخلاق در روانشناسی :
مفاهیم اخلاقی :
کودک در آغاز ارزشهای اخلاقی را در خانواده می آموزد و پس از ورود به اجتماع و قرار گرفتن در گروههای مختلف با ارزشهای گوناگون مواجه می شود و همین امر اغلب او را دچار تضاد و دو دلی می کند .درنتیجه گاهی اوقات ارزشهای اخلاقی قبلی را تغییر می دهد .مثلاً مفهومی را کودک در خانواده آموخته است و آن را خوب می داند ،درحالی که همین مفهوم در گروه همسالان و در محیط آموزشگاه ارزش دیگری دارد (مقدم ، 1366 ، ص 32 ).
دیدگاههای مختلف :
اسمایلز
امام صادق (علیه السلام )فرمودند :
تو را طبیب خودت قرار داده اند ،مرض را بر تو آشکار کرده اند و نشانه های سلامت را به تو آموخته اند و تو را به داوری شفابخش ،راهنمایی نموده اند . در کار خود نظر کن و ببین چگونه برای سعادت خویش قیام می کنی .وجدان اخلاقی و فطرت انسانی است که آدمی را چون طبیب به درد و درمان خویش متوجه می کند و سلامت روان را اعلام می نماید (فلسفی ،1343 ).
در حدیثی از حضرت علی (ع)چنین آمده است :اکره نفسک علی الفضایل فان الرذایل مطبوع علیها .
با سعی و مجاهده فضایئل را به نفس سرکش خود تحمیل کن و برخلاف میل و رغبتش او را به پاکی و نیکی وادار نما ؛زیرا خواهش طبیعی و رغبت نفسانی بشر به شهوات ناروا و رذایل اخلاقی است و قبول فضایل و ملکات پاک بر خلاف تمایلات فطری نفس است (ماهنامه تربیت ، 1370 ،ص 44 ).
جان دیویی درباره ی تربیت اخلاقی می گوید :«به طور کلی موضوع تربیت اخلاقی وابسته به موضوع معرفت است .ایجاد عادات و انگیزه های اخلاقی مناسب، مستلزم شناختن این عادات و انگیزه هاست .درآموزشگاه باید دانش را به موارد و مصادیق علمی خود پیوند داد و اینگونه پیوندهاست که میزان سودمندی دانش را تعیین می کند .پس مهمترین مسئله تربیت اخلاقی ، مسئله رابطه دانش و اخلاق است .اگر دانشی که از درسهای مدرسه بر می خیزد در شخصیت مؤثر نیفتد ،تعلیم و تربیت متضمن نتیجه ی اخلاقی نخواهد بود . وقتی که دانش به رشد اخلاقی مخصوص و روشهای انضباطی متوسل می شوند .درچنین موردی دانش ، وجهی نظری به خود می گیرد و اخلاق به صورت فضیلت های انتزاعی در می آید ».(علی اشرف جودت ، 1370 ، ص 42).
دکتر کارل می نویسد :«کسی که از آغاز زندگی به شناختن خوبی و بدی عادت کرد ،در تمام عمر انتخاب خوبی و پرهیز از بدی ، برای او آسان خواهد بود و همان طور که از آتش دوری می کند از بدی نیز می پرهیزد ،وعهد شکنی و دروغگویی و خیانت در نظر او نه تنها اعمالی ممنوع ،بلکه غیر ممکن می آید ».(ماهنامه ی تربیت ،ص 196 ).
ارسطو برخلاف افلاطون معتقد است که علم و معرفت برای تحصیل فضیلت شرط کافی نیست .علاوه بر آن ،باید نفس را به فضیلت تربیت کرد .یعنی باید در نفس ،ملکات فضایل را ایجاد نمود .باید کاری کرد که نفس به فضایل که رعایت اعتدالها و حد وسطها است عادت کند و خو بگیرد و این کار با تکرار عمل میسر می شود (مطهری ، ص 34 ).
خواجه نصیر طوسی در همین زمینه می نویسد :«ارسطو در کتاب اخلاق گفته است که اشرار به تأدیب و تعلیم اخیار نشوند و هر چند این حکم علی الاطلاق نبود اما تکرار مواعظ و نصایح و تواتر تأدیب و تهذیب در موأخذت به سیاسات پسندیده ،هرآینه اثری بکند .پس طایفه ای باشند که هرچه زودتر قبول آداب کنند و اثر فضیلت بی مهلت و درنگی در ایشان ظاهر شود .طایفه ی دیگر باشند که حرکت ایشان به سوی التزام فضایل و تأدب و استقامت کندتر بود »(شکوهی ، ص 12).
روش آموزش اخلاق در مکتب روانکاوی :
اما درشیوه های آموزشی نو فرویدیها و محققان مربوط به حوزه ی روانکاوی ، دیگر مسئله ثابت بودن ویژگیهای شخصیتی پس از سنین اولیه کودکی عملاً کمتر مطرح می شود .بنابراین شیوه ی آموزشی پیشنهادی ،قرار دادن کودک در موقعیتهای وسوسه انگیز و سرزنش و بازداری وی از ارتکاب خطا به منظور درونی کردن این سرزنشهاست که حاصل آن شکل گیری وجدان در کودک خواهد بود (کریمی ، 1377 ، ص 209).
روش آموزش اخلاق در مکتب یادگیری :
نحوه ی آموختن اخلاق در این مکتب مانند سایررفتارها تابع فرآیندهای یادگیری از طریق مکانیسمهای تشویقی و تنبیه و الگو قرار دادن معرفی می کنند .این نظریه مدافع این عقیده است که کودکان در ارزشهای اخلاقی خود را از معلمان و والدین کسب می کنند (همان ، منبع ، صص 223 و 224 و 229).
روش آموزش اخلاق در مکتب رشدی ـ شناختی :
مهمترین ویژگی مکتب رشدی ـ شناختی این است که به عقیده ی پیروان این مکتب ، رشد اخلاق در کودکان طی مراحلی انجام می گیرد که با مراحل رشد عقلی پیوندی نزدیک دارد .
در مکتب رشدی ـ شناختی تجربه نقش شکل دهنده را در کار رشد اخلاق در کودکان بازی می کند .اما در مورد محتوای تجربه ، پیاژه و کلبرگ دقیقاً هم عقیده نیستند .(همان منبع ، صص 210 و 221).
قضاوت اخلاق و رفتار اخلاقی :
نتایج تحقیقات خارجی :
این کار به قصد پرورش ارزشهای اجتماعی این کودکان می باشد .از نتایج این آزمایش ،وجود تغییر قابل ملاحظه کودکان گروه آزمایش (که قصه ها برای آنها ارائه شد )با مقایسه گروه معیار بوده است (محمد خلیفه و سیدی ، 1378 ،ص 260).
بریگز 26(1998)، در مطالعه ای برخورد متقابل دختر اسکیموی آمریکایی را با بزرگسالان اطرافش مورد بررسی قرار داد .در این مطالعه که به صورت بازی انجام شده ، بزرگسالان اسکیمو نقش بچه ها را ایفا می کنند که نمایانگر زندگی اجتماعی اسکیموی آمریکایی است .در این بازی ها برخوردهای متقابل کودکان و بزرگسالان مورد تحلیل قرار می گیرد که در آن کودک با چندین موضوع عاطفی مشکل برخورد می نماید و بایستی برای حل آنها راههایی بیابد .بدینوسیله کودک به تدریج از حالات بچگانه خارج می شود و مفاهیم معضلات مختلف از جمله تعلق ، مالکیت ، وابستگی ، دوست داشتن ، نحوه ی بیان دوستی ، ترس درون فردی و نحوه ی کنترل آن ، چگونگی متقاعد کردن دیگران و غیره را در می یابد .
وولگار 27(2001)، در مطالعه ای رشد اخلاقی کودکان 5 ساله را از طریق روش بازی عروسک فرافکن ،تکلیف درک هیجان و گزارش همزمان مادران از مشکلات رفتاری و عملکرد کودک در یک تکلیف متقلبانه مورد بررسی قرار داد.سه موضوع قصه گویی ، شکل بازی ساخته شدند .
یک موضوع تنبیه غیرجسمی ، یک موضوع فرا اجتماعی ویک موضوع ضد اجتماعی و به کارگیری دیسیپلین غیرفیزیکی از ناحیه ی کودکان به آگاهی از هیجانات اخلاقی وابسته بود .مقیاس ضد اجتماعی و فرا اجتماعی وابسته به گزارش مادران از مشکلات بیرونی و درونی بود .اگرچه هیجانات کودکان در فهم هیجانات پیش بینی شده ولی رفتار را در تکلیف پیشگویی نکرده است و توجیهشان برای هیجانات متفاوت و همچنین نقایص بازی فرا اجتماعی به همین گونه عمل نمودن تمایل دارد .یافته ها درجه ای از ارتباط را در طول ارزیابی رشد اخلاقی نشان داد .